طبیبچه

تراوشات ذهنی یک گندمی

طبیبچه

تراوشات ذهنی یک گندمی

باید برای هر ثانیه شاکر بود ، برای هر دم و بازدم و برای بودنی که مقدر شده

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

چه جوری میشه که نخواسته ها واقعا نشن ؟!

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ

نزدیک به دو هفته تعطیلات بین دو ترم بود و من میشه گفت که واقعا کار خاصی نکردم . تنها جایی که رفتنش خیلی به دلم نشست کاخ نیاوران بود ، همین ! 

افتادم دنبال کارای گواهی نامه ، مامان میگه تو بگیر من قسم می خورم برات ماشین بخرم . چه فایده که حالا حالاها باید دنبال کلاس اضافه باشم :-/

 دوست ندارم به گذشته فکر کنم ، به یه اسم ، به نشونه های زیادی که من و احاطه کردن ولی هستن ، همیشه بودن و تا آخر هم همراهم می مونن . دارم تلاش می کنم از آزار دهنده های ذهنم فاصله بگیرم . چقدر سخته هر روز اومدن به دانشگاه و هر روز دیدن آدمایی که دوست نداری الکی بهشون لبخند بزنی ولی باید ...       

از این که مدام خود خوری کنی تا طرف مقابل حالش خوب باشه و از تو ناراحت نباشه خستم . دوست دارم غر بزنم . من دلم برای فرناز تنگه ، ناراحتم از این که المپیک برزیل و نمی تونم زنده ببینم ، پشیمون و عصبانی از این که چرا حواسم و جمع نکردم تا بلیط بگیرم و فیلمای جشنواره ی فجر و نگاه کنم . 

ولی کنار تمام این ناراحتیا و غر زدنا ، خوبه خطاطی کنی و یه خطاط مدام تشویقت کنه و بگه که تو می تونی ، توانشو داری تا یه خطاط بزرگ بشی ، چی بهتر از این ؟!

 


  • مَتَلو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی